Monday, February 28, 2005

چ ه ا ر د ه س ا ل اسارت برای انديشيدن



... ثانيه ها ...لحظه ها ...ساعت ها ...روزها ... شب ها ..هفته ها ... ماهها ... به کندی می گذرند ...گذر زمان با تلخ ترين خاطره ها گره ميخوره ... کابوس ها ی شبانه ام بازم دائمی شدن ... صدا ی وحشتناک باز و بسته شدن سلول ها به گوش ميرسه ...صدای ناهنجار " فرايض اجباری دينی " از لای درزها و سوراخ ها به گوش ميرسه ... همه چيز قاطی ، پاتی شده ... شب ها در خواب خوش صدای گرم مادر مياد که برای مدرسه رفتن بيدارم می کنه ... چشم هام رو به ديوار سيمانی نفرت انگيز " سلول سرد " گشوده ميشه ! ... يادم مياد که هنوز توی زندانی بزرگی به نام " ايران " هستم ... شايد هزاران نفر همين الان دارن اين روزها رو تجربه میکنن... اين روزها ی تلخ و طولانی به کندی می گذرند ... بهترين سالهای و روزهای عمر زندگی يک جوان " آرش سيگارچی " با تلخ ترين لحظات همراه شده...

زندانی ای اوج فرياد... زندانی ای هر دَم در ياد


! welcome to The Islamic Republic of Iran ! where FREEDOME means NOTHING

Sunday, February 27, 2005

" ادامه گزارش شرکت در " کنفرانس های تهيه مقدمات اجلاس جهانی جامعه اطلاع رسانی سازمان ملل متحد

تمام صبح روز جمعه به بحث و گفتگو با نمايندگان کشورهای مختلف از جمله ايران گذشت ، طی 3 ساعت در بعد ازظهر جلساتی که با نمايندگان دولت امريکا ، کانادا و چند کشور ديگه داشتيم که بطور جداگانه در مورد سانسور اينترنتی و بقيه مسائل مربوطه به ايران گفتگو کرديم و قرار شد که نمايندگان اون کشورها به دولت ايران فشار بياورند و از جامعه جهانی درخواست کنند که فشار ها و دستگيری های اينترنی ها قطع بشه ." ان جی او " های مختلفی از کشور های گوناگون اومده بودند ، معمولا " ان جی او " ها تشکل های غير دولتی هستند و لی گروهی که بعنوا ن " ان جی او جوانان ايرانی " در اين کنفرانس شرکت کرده بودند . چندين مرد با قيافه های کاملا دولتی و حرکات مشکوک ، دختری متولد امريکا و دانشجو در لندن ! که هم فارسی اش از من به مراتب بهتر بود و با روسری در جلسات شرکت می کرد ! مسئول اين " ان جی او " کاملا دولتی - اسلامی مردی بود که گويا در دانشگاهی در لندن تدريس می کنه ، ايشون با قيافه کاملا " آقای حاجی " ( کسانی که فيلم دنيا با بازيگری " هديه تهرانی " رو ديده باشند می دونن چی می گم ) .ايشون بسان بقيه همپای های ايرونی اشان بسيار بد اخم هم بود ! جالب ترين قسمت اين " نما يند گان جوانان ايرونی " اين بود که بغير از همون دختر خانم که حجابش ! از شال گردن آبی کوچک شروع و روزهای آخر به روسری بزرگ و کلفت مشکی ختم شد ! بقيه همگی بالا ی 35 سال داشتند . تا جايی که من می دانم ، 65 % جمعيت کشور زير 25 سال سن هستند و ايران از جوانترين کشورهای دنياست حالا چطور اين " ان جی او جوانان " دراين کشور نتونسته از دانشجويان و دختران و پسرانی که از اينترنت استفاده می کنند و زير 25 هستن نماينده ای به ژنو بفرسته و مجبور بوده يک گروه 10 نفری مُسن رو بفرسته همگا ن می دانند ! شايد من زيادی بد بين هستم ولی چندين بار از اين گروه ناهمگون و جوان !!! پرسيدم که شما در ايران چه خدمات اينترنتی انجام می هيد و هدفتان از شرکت در اين کنفرانس چيست که هرگز جواب مشخصی نگرفتم ! تنها موردی که هم اعضای اين گروه بدان اعتقاد داشتند و از من هم خواستند که به همراه گزارشگران بدون مرز پلت فورم مشترکی درست کنيم و بر عليه حمله احتمالی امريکا به ايران اعتراض کنيم ! چون کشور ايران ( بخوانيد دولت ملاها ) در صحنه جهانی مظلوم واقع شده !!! من گفتم که موضوع و برنامه اين کنفرانس حمله امريکا به ايران نيست کما اينکه موضوع رعايت نکردن حقوق بشر در کشور ها هم نيست والا بر عليه کشورهائی مثل ايران هزاران نفر می توانند از تجربيات شخصی زندگی در ايران کلی شهادت بدهند ! سايت اين " Iranian Youth ICT NGO " فقط يک صفحه هست ! احتمالا شب قبل از کنفرانس درست شده ! دوستانی که در ايران هستند می تونند به اين آدرس مراجعه بکنند و ببينند که اصلا چنين جريانی وجود فيزيکی در تهران داره و يا فقط برای کنفرانس های خارجی ساخته شده ! خيابون ديباجی جنوبی، ساختمان/آپارتمان بهار ، شماره23 ، اتوبان صدر ، تهران . تلفن 2565630 و فکس 2901231

مصاحبه کوتاهی با راديو فردا داشتم که در اينجا می تونيد بشنويد .وقتی اين مصاحبه خودم رو شنيدم به نظرم مياد که کلی اديت شده !
اين صندلی بزرگ در ميدان جلوی ساختمان سازمان ملل هست . صندلی سمبل بمب ها و مين هائی است که پس از جنگ در کشورها به جا مانده و پای انسان های بی گناه رو قطع می کنه.

ساعت 6 عصر سالنی در دانشگاه ژنو توسط " گزارشگران بدون مرز " تهيه شده بود که برای چند ساعتی پس از توضيح در مورد اوضاع اينتر نت در کشور ايران و ... ، برنامه پرسش و پاسخ داشيتم که به سوالات حاضران جواب می داديم .

Thursday, February 24, 2005


برای شرکت در " کنفرانس های تهيه مقدمات اجلاس جهانی جامعه اطلاع رسانی سازمان ملل متحد " در شهر ژنو ، به دعوت " گزارشگران بدون مرز" و به نمايندگی از کانون وبلاگ نويسان ايران " Penlog" چند روزی در ژنو بودم . در عصر چهارشنبه ، بعد از رسيدن تمام اعضای گروه خودمان به " ژنو " شروع به تقسيم کارها و برنامه ريزی برای روز پنجشنبه کرديم.
روز پنجشنبه ، از ساعت 9 صبح که وارد ساختمان اصلی سازمان ملل شديم تا 6 شب همگی در سالن های مختلف و راهروهای های عريض و طويل از اين طبقه به اون طبقه می دويديم ... کنفرانس ها ...جلسات ...بحث ها ...مصاحبه ها ...تهيه گزارش ... ساعت 6:30 عصر به همت " گزارشگران بدون مرز " کنفرانس مطبوعاتی با شرکت بيش از 50 خبرنگار از کشورهای مختلف در کافی شاپی در مرکز شهر ( خارج از ساختمان اصلی سازمان ملل ) برگذار شد که به سوالات خبرنگاران پاسخ داديم .
روز جمعه صبح کمی زودتر به محل سازمان ملل رفتيم . در سالن اصلی کنفرانس ، نماينده دولت ايران " جواد صفائی " خواستم که به بيرون از کنفرانس بياد و حدود نيم ساعتی بحث و گفتگو داشتيم که تقريبا از زير جواب رُک و صحيح دادن به سوالات فرار می کرد ... دوست فرانسوی مان " ژوليَن " پرسيد شما که تمام تقصير ها رو گردن افراد ديگر در دولت می اندازيد چرا از نقش " قاضی مرتضوی " در سرکوب ها و ... چيزی نمی گوئيد ؟ " جواد صفائی " با قيافه ا ی اخمو اول تقاضا کرد که از وی فيلمی گرفته نشود ! (بچه ها دوربين رو خامو ش کردند ) بعدش هم گفت که کشور قانون داره و خاتمی نمی تونه يک شبه و خودسر " مرتضوی " رو بيکار بکنه و بايد مجلس اينکار رو انجام بده !!! که شايد چندين ماه طول بکشه ! در جواب سوال من که چرا درايران اينتر نت رو فيلتر میکنيد ؟ و اصولا چرا " وبلاگ نويس ها امنيت جانی ندارند ؟" اولش منکر زندانی شدن وبلاگ نويس ها شد و بعد از اينکه اعلاميه و عکس 3 نفر رو بهش دادم گفت : بله يک عده شايد در زندان باشند چون در مملکت ما که کشوری اسلامی است نبايد در اينتر نت دروغ بگويند " پس از بيش از نيم ساعت بحث و گفتگو ايشون قول دادند که به محض مراجعه به ايران برای رهائی وبلاگ نويسان کاری انجام بدهند و قوانين فيلترينگ اينترنت رو هم دوباره بررسی کرده و فقط سايت های پورنو گرافی رو فيلتر کنند . البته کمی هم در اين باره که اصلا چرا بايد سايت های حتی پورنوگرافي هم مسدود باشه بحث کرديم که مسلما همه جا از " دين اسلام " مايه گذاشتند و بهشت و جهنم و بحث های تکرار ی مذهبی ! ايشون در تمان مدت بحث تقاضا منی کرد که نبايد از کشور ايران چهره بدی در دنيا نشون بدهيم و ما اصلا ديکتاتور نيستيم و ... سوا ل کردم که چرا کشور ايران بزرگترين زندان خبرنگاران و وبلاگ نويسان در خاورميانه هست ؟ ايشون معتقد بودند که امريکا با توطئه و به اسم وبلاگ نويسی در صدد حمله فرهنگی و نظامی به ايران هست !

ادامه دارد ...

Wednesday, February 23, 2005






Bloggers rally for jailed Iranians

Global blogger action day called


Iran Jails Editor for 14 Years for Insulting Leaders


Wednesday, February 16, 2005

کلی حرف داشتم برای نوشتن ... گزارش کامل مراسم ديشب و سخنرانی های جالب که به بهترين نحوه به حضور و ادامه اشغال عراق توسط نيروهای اشغالگر امريکائی – انگليسی اعتراض داشتند ... هر 5 سخنران به موضوع حمله امريکا به ايران و سپس به سوريه اشاره کردند و اينگونه کشور گشائی ها رو محکوم کردند ... سياست " تفرقه بينداز و حکومت کن " دولت جورح بوش در همين انتخابات اخير عراق کاملا مشهود بود ..دعوای بين کُرد ها و مابين شيعه و ُسنی ... تونی بن می پرسيد که چطور دولت شيعه ايران بد هست ( با تمام مخالفتی که با دولت استبدادی ايران داره ) ولی روی سر کا ر آوردن دولتی شيعه و بنياد گرای اسلامی در عراق خوبه ؟؟ وقتی برگشتم سعی می کنم چکيده ترجمه فارسی سخنرانی ها رو روی وبلاگ بگذارم ... تظاهرات بزرگی در اکثر شهرهای بزرگ دنيا در روز 19 ماه مارچ برگذار خواهد شد . اطلاعيه اش اينجاست ...

ساعت 2 صبح هست و چند ساعت ديگه پرواز دارم ... کلی از کار هام مونده و هنوز حتی چمدون وسائلم رو آماده نکردم ! ( طبق معمول که در 30 ثانيه آخر لوازم سفر جمع و جور می کنم ! ) بعد از 2 روز کنفرانس ( گزارش کامل رو بعدا می نويسم ) چند روزی هم برای اسکی و برف بازی ميرم !

Monday, February 14, 2005

هر که در جان و دلش قطره ا ی خون آزادی خواهی است ...


ملا حسين درخشان در وبلاگش به " پن لاگ " حمله کرده و هر مزخرفی که تونسته در مورد پن لاگ نوشته . ايشون هم با اين تفکر حقير " هر که با من نيست بر عليه من هست " به لجن پراکنی پرداخته . شبح عزيز مقاله جالبی در اين مورد نوشته که به همه پيشهاد می کنم سری بهش بزنند .
هنگام شورش بر حق دانشجويان مطلبی در مورد افاضات ايشون نوشتم که در اينجا هست . هنگام حمله همه جانبه دولت ايران به سازمان مجاهدين حلق ( صرفنظر از تفکراتشون ) افاضات ديگه ای کردن و ايشون مفهوم آزادی رو نمی دونن ..آزادی برايش فقط در چاچوب دولت ملا ها معنا داره اونهم هنگامی که پستی و يا سمتی ..بهش داده بشه !
پن لاگ اولين جمع اينتر نتی ايرونی است که متشکل از چندين وبلاگ نويس ايرونی از سراسر دنياست . با افکار و عقايد متفاوت .

Sunday, February 13, 2005

Iraq: Bring the Troops Home



سخنرانی Tony Benn اين مرد نازنين و روشنفکر رو اگر در لندن هستيد به هيچ عنوان از دست ندهيد. در چند شهر ديگه انگليس هم سخنرانی داره که توضيحاتش اينجاست .





آدرس برای دوشنبه در لندن :
All-London Rally
7.30pm, Monday 14 February
Friends Meeting House, Euston Road (nearest tube: Euston)
Tony Benn
George Galloway MP
Rose Gentle (Military Families Against the War)
John Rees (Stop the War Coalition)

Saturday, February 12, 2005

خاموشی فروغ ...مرگ پرنده, پايان پرواز نيست

به بهانه سی و هشتمين سال روز، خاموشی قلب مهربان و عاشق فروغ


و اين جهان پر از صدای پای مردميست که همچنان که ترا می بوسند ، در ذهن خويش طناب دار تو را می بافند

" فروغ فرخزاد "

مرگ پرنده, پايان پرواز نيست ...فروغ ، شاعر شورشی معاصر ، پرواز را به خاطر سپرد و جاودانه شد

شعری چاپ نشده از فروغ فرخزاد

Friday, February 11, 2005

می کُوبم ، می شکَنم و مُچاله ميکنم
خاطراتش را
مُچاله ميکنم و به سطل زبالهِ زمان می ريزم
خاطراتش را


بال در بال پروانه ای
در کنار مرداب نشسته ام
به ياد
سُر خوردن روی تپه های چمنی ،
افسوس !
لذتش را از ياد برده ام
به نرمی ريزش باران بهاری
آرام شدم

همگام با صدای توفان ديشب
بال در بال زمان رفتم
خاطراتش پشت سر م ، ديرگاهی است تنها شده اند
تنهای ، تنها !

Thursday, February 10, 2005

قيام بهمن 57 گرامی باد !


صدائی بلند و رسا از بلندگو ئی که روی مينی بوسی نصب شده بود فرياد می زد:"مردم امام حکم جهاد نداده، برويد به خانه هايتان." ابتدای خيابان تهران نو بود، بعد از ميدان فوزيه که بچه ها مشغول سنگر بندی بودند. خبرها لحظه به لحظه می رسید و موقعيت گارديها که برای سرکوب همافران می آمدند را بازگو می کرد. صدای بالای مينی بوس که گوينده اش هادی غفاری بود، وقتی ديد کسی گوشش به او بدهکار نيست، خفه شد. اولين تانک در يک مبارزه نابرابر در مقابل مردم، زير پل ميدان از کار افتاد و نشان داد که نيروی مردم بسيار قويتر از اسلحه های آمريکايی و انگليسی شاه است.
امام هادی غفاری ها حکم جهاد نداد ولی مردم شتابان کوکتل مولوتوف درست می کردند. فرياد التماس جارچی بندوبست بازان به جايی نرسيد و زنان و دختران شتابان صابون رنده می کردند. مادران هربار که به آشپزخانه سر می زدند به جز لقمه ای برای تلاشگران، شيشه های آبغوره و آبليمويی که در آشپزخانه خالی شده بود را به همراه می آوردند. همه در خیابان بودند ولی منبع تدارکات این رزم خيابانی، مادرانی بودند که با توسل به صابون رختشویی، رنده، مقداری نفت يا بنزين، شيشه آبليمو و آبغوره که با تکه ای پارچه فتيله گذاری شده بود، قدرت نمايی می کردند؛ آخر تصميم داشتند که با حکومت خودکامه تعيين تکليف کنند. مهربانی سرتاسر محله موج می زد و دستهايی که نان و پنير و سبزی را به تساوی تقسيم کند، بسيار بود. کيسه هايی که از شن و ماسه يا خاک پرشده بود، دست بدست تا محل سنگر می رسيد و هزاران دست برای برداشتن داوطلب بود. هرکس نگران ديگری، که صدای رگبارمسلسلی در فضا پيچيد و فرمان آماده باش داد...
امام اسمال تيغ زنها حکم جهاد نداد ولی يک واحد از رزمندگان فدايی برای تسخير راديو و تلويزيون دست بکار شد. جوانان بسياری همراهشان بودند. رفيق قاسم سيادتی عضو کميته مرکزی سازمان چريکهای فدائی که فرماندهی عمليات را بعهده داشت، در داخل ساختمان به خاک افتاد. ولی راديو و تلويزيون فتح شد و بدست مردم افتاد. وقتی علی حسينی در تلويزيون ظاهر شد و دستها را بالای سر برهم کوبيد و دريکديگر گره زد، مردم نفس راحتی کشيدند. حالا ديگر تلويزيون در اختيار آنها بود...
امام ماشاالله قصابها حکم جهاد نداد ولی از ضلع جنوبی، پادگان عشرت آباد مورد حمله قرار گرفت. از سوراخی که در ديوار ایجاد شده بود، مردم به پادگان رخنه کردند و در عرض چند ساعت سقوط کرد. مردم زيادی مسلح شدند و کلانتری ها بيش از اين نمی توانستند در برابر آنها مقاومت کنند. کميته های محلی به سرعت سازمان داده شدند و برای حفاظت از محله مردم دست بکار شدند...
همزمان با حضور مردم در خيابانها و درگيری با نيروهای سرکوبگر، آخرين مرحله تحويل و تحول زد و بند چيها در پشت پرده انجام گرفت و بار ديگر نفس اژدها بهار آزادی مردم را زهر آگين کرد. بار ديگر ديو استبداد سر برآورد و هزاران نفر را بلعيد. کام شيرين نشده مردم به تلخی گراييد و چوبه های دار و ميدانهای تير، جای مهربانيها را گرفت.
در سالگرد اين حماسه غرور آفرين، آزادی کُشانی که اعتماد مردم را به يغما برده اند، پی در پی از مردم درخواست می کنند که برای بزرگداشت اين روز به ميدان بيايند. اما مردمی که هادی غفاری و زهرا خانم و حسن آيت را بياد دارند، می دانند که وارثان مهربانی های آن روزها اين ديوهای امروزين نيستند. دزدان و آدمکشان ضد آزادی را هيچگونه پيوندی با حماسه بهمن ماه 57 نيست. آزادی و عدالت خواسته قيام بهمن بود که برای بدست آوردن آن هنوز ما در تلاشيم. به همين دليل قيام بهمن را ارج می نهيم و به آرمانهايش احترام می گذاريم و در تداوم آن می کوشيم.
قيام بهمن بر همه آزادی خواهان مبارک باد!
نويسنده : جعفر پويه به نقل از سايت " ايران نبرد "

بر پا خيز از جا کن بنای کاخ دشمن گوش کنيد

22 بهمن با طنز تلخ عبدالقادر بلوچ رو از دست ندهيد

Wednesday, February 09, 2005

گاهی وقتی تاريکی مياد همه چيز رو با خودش مياره ... گاهی کاملا برعکس ... من تاريکی رو دوست دارم ...کسانيکه به خونه من اومدن می دونن که شبها تقريبا چراغ روشن نمی کنم ( مگر برای مطالعه ) ولی هر گوشه چند تا شمع روشنه ... گاهی مثل ديشب که بی خوابی به سرم ميزنه ميرم روی مبل توی اتاق نشيمن لم ميدم و موزيک گوش ميدم ... رقص نور شمع ها توی تاريکی روی شيشه می افته و من رو از اين دنيا بيرون ميبره...صدای قطرات تند بارون توی گوشم می پيچه ...شيشه های پنجره و قطرات بارون مثل دوستان قديمی با هم بازی ميکنند ... قطره های روی شيشه از هم دیگه سبقت می گيرند ... خط های موازی روی شيشه چند دقيقه ای من رو به خودشون مشغول میکنند ...گاهی اين تاريکی " حس تنهائی " رو بهم منتقل می کنه ...گاهی صداهائی می شنوم ...کسی من رو به اون طرفها ، به دورها صدا می کنه ... به سرزمينهای نشناخته ...توی همين خواب و بيداری هام بودم که صدای مادرم ميومد ... ميگفت پنچره رو ببند توی اين بارون نصف شبی ، سرما ميخوری ها وسط زمستون ... چشمام رو باز ميکنم چند مدتی طول ميکشه تا دوباره به تاريکی و سياهی عادت کنند ... به غير از سايه نور براق چند تا شمع به روی پارکت کف اتاق و چند تا سايه در هم بر هم روی ديوار ، چيز قابل عرض ديگه ای روبروم نيست ولی احساس گرمائی دلپذير به تمام وجودم رخنه کرده ...بلند ميشم و پنچره رو باز ميکنم ... صورتم رو ، زير باران ميگيرم ... احساس گرما هنوز با منه ... مادر عزيزم ، نگاه گرمت مثل خورشيد به من می تابه و همه جا باهام هست ...صداش از دورها مياد ... چقدر بهم سفارش کرد که سرما نخورم ...

تو مثل ماه بزرگی که نگاهم ميکنی

Tuesday, February 08, 2005

Tattoo’s are back ... big time



چند سالی ميشه که " پديده تَتو " هم جزو بازار مد غرب شده ! اينروزها دختران و پسران جوانان و حتی گاهی ميانسال ها حسابی به " تَتو " کاری بدنشون مشغولند ... چندتا از دوستان نزديک و آشنايان منهم شروع کرده اند ...گاهی اينقدر اين نقش و نگار ها جالب و ديدنی هستند که آدم به هوس می افته ! خوشبحتانه من هيچ علاقه ای ندارم که خودم رو مزين به " تَتو " بکنم ! ولی ديدن وتماشای بعضی از " تَتو ها " واقعا جالبه ...شنيدم که درد بسياری هم داره و مخصوصا اولين شب بعد از تَتو کاری ( اگر نقش بزرگی باشه ) تقريبا از شدت درد بيدار هستی ! چند تا عکس می گذارم تا ببينيد که بعضی ها چه کار هائی برای سرگرمی و ... انجام ميدن ... يکی از دوستانم که گرافيگ کار می کنه برای آشنايان طرح دلخواه رو طراحی می کنه و بعنوان هديه بهشون می ده ... ! من هيچ کسی رو بخاطر علايق شخصی و متفاوت بودن ، متهم نمی کنم . علايقی که به افراد ديگه جامعه هيچ آسيبی نمی رسونه بايد محترم شمرده بشه ... گاهی پيش خودم فکر ميکنم در اين آشفته بازاری به نام " جهان " چقدر تفاوت سليقه ، طرز زندگی و ... هست ... در گوشه ای از دنيا افرادی برای نوشيدن آب آشاميدنی بايد چندين کليومتر پياده روی کنند و يا در ايران بايد قبل از هر چيز به فکر " پوشش " مناسب باشند ! و در مکانی ديگر فردی با تقبل هزينه تقربيا بسيار و کلی درد مشغول مزين کردن بدنش هست ...



چندی پيش هم پستی در اين باره نوشتم با عکسی از شخصی که می شناسم .



Monday, February 07, 2005

19 بهمن سالگرد حماسه پرشکوه قيام مسلحانه سياهکل را زنده بداريم

34 سال پيش چريکهای فدائی خلق ، با گذشتن از جان با ارزش خود و برای مبارزه با رژيم ديکتاتوری پهلوی در جنگلهای " سياهکل " ( شمال ايران ) جنبشی را پايه گذاری کردند که به سرنگونی رژيم شاهنشاهی در بهمن سال 57 انجاميد . مبارزه بر حق و مسلحانه فدائيان با رژيم ستم شاهی پهلوی در قيام 57 به شکوفه نشست ولی به علت اعدام اکثريت رهبران سازمان های مترقی توسط شاهنشاه !!!متاسفانه در بدو انقلاب 57 فقدان رهبری در گروههای سياسی باعث هرز رفتن دستاوردهای قيام شد و آخوندها با تکيه بر احساسات مذهبی مردم و صد البته حمايت دولتهای غربی که به هيچ عنوان خواستار " ايرانی مستقل " نبوده و نيستند بر مسند قدرت تکيه زدند و با کشت و کشتار و سرکوب وحشيانه نيروهای انقلابی پای خود را محکم کردند . من بر اين باورم که تا وقتی دشمن مردم مسلح هست مردم نيز بايد مسلح شوند ... ...تجربه 25 سال سرکوب وحشيانه توسط ادامه دهندگان راه شاه ( دولت اسلامی خمينی ) ضرورت مبازره مسلحانه مردمی ، و همه جانبه برای پايان دادن به يکی از وحشيانه ترين ديکتاتور های قرن 21 ( رژيم ارتجاعی – اسلامی ايران ) را به همگان نشان ميدهد .

مشخصا جان آدمی عزيز هست مخصوصا برای کسانی که به وعده های تو خالی مذهبی اعتقادی ندارند و برای رسيدن به بهشت خيالی و ساليان با حوری و پر ی ها ول گشتن در باغ ها و رودخونه شير و عسل و ... اعتقادی ندارند و قرار نيست زودتر کشته و شهيد بشوند تا به آن مکان مقدس بروند ! ولی وقتی هيچ راه حل عملی باقی نمی مونه ...وقتی جواب روزنامه و اعلاميه و وبلاگ نويسی رو با شکنجه و اعدام و قتل وترور پس ميدن...حق انتخاب ديگه ای برای مبارازن نمی مونه ... وگرنه هيچ " انسان آزاديخواهی " به قصد آدم کشتن حتی " دشمنانش " به اسلحه و خشونت رو نمی ياره ...مبارزه مسلحانه بر حق و مردمی هميشه آخرين حربه برای سرنگونی ديکتاتور ها بوده ... ياد شهدای قيام سياهکل که از بهترين سرمايه زندگانی خودشون ( جان بی بازگشت ) گذشتند و درخت انقلاب رو آبياری کردند گرامی باد

پيام سازمان چريكهای فدائی خلق ايران به مناسبت 19 بهمن‏ ‏

يک جنگل ستاره داره جان جان ...يک جنگل ستاره داره ...ترانه سرود

زندگينامه شهدای سياهکل

Sunday, February 06, 2005

آوای تکراری ... من از تکرار گريزانم ، گاهی انگار چاره ديگری نيست ...گفته بودمت " ميخ آهنين نرود درون سنگ ! به ُگمانم باز فراموش کرده ای ! مدتهاست که فراموش شده ای ... ِِای فراموشکار ... از اين کوی و فصل بگذر ... همچنان که گذشتم ...



Hey, told you that so many times before , hate to repeat myself , you should know that by now

NO ONE CAN GO BACK
AND
MAKE A NEW BEGINNING
BUT
ANYONE CAN START FROM NOW
AND
MAKE A HAPPY ENDING

Thursday, February 03, 2005

The World

کجا رفتی ؟
دنيایِ کودکی ام
دنيایِ خوابهای رنگی
دنيایِ قصه های مادر بزرگ
دنيایِ روزهای بلندِ گرم تابستان
دنيایِ شب های بی دغدغه و هراس
دنيایِ لبخند زيبایِ مادر و دستان نوازشگر پدر
دنيایِ ذوق کردن ازاينهمه برف پشت شيشه
دنيایِ پاکی و شادی کودکانه ام
اشک ريختن برای سرنوشت قهرمان داستانها
سيندرلا ی زحمتکش ، الدوز و کلاغهايش
دنيایِ همسفر شدن با ماهی سياه کوچولو
دنيایِ تقسيم اسباب بازي هايم با کودکان فقير افريقا

آن روز ها رفتند

افسوس
دنيایِ ما تيره شد
دنيایِ کثيفِ ثروت و سرمايه نابرابر
دنيایِ زور ، اسلحه ، قدرت و جنگ افروزی
دنيایِ بی رحمِ خريد و فروش انسانها
دنيایِ شب های سرگردانی و روزهای آوارگی
دنيایِ بی آينده برای کودکان
دنيایِ قُلدری و چنگ و دندان نشان دادن
دنيایِ مذهب و کُشت و کشتار
دنيایِ هر که با ما نيست بر عليه ماست
دنيایِ ...

دنيایِ پايان آرزوها و شادی های کودکانه
کاش در کودکی ام می ماندم
کاش دنيايم اينگونه عوض نميشد
آن روزها فقط 13 سال داشتم

Wednesday, February 02, 2005

عربده های دلخراش يا موسيقی ؟
نويسنده وبلاگ " صفا در لوس آنجلس " به اين پست من در مورد موزيک های آبگوشتی ايرونی اعتراض کرده ! ايکاش ايشون توضيحی هم در مورد آهنگ های بسيار سطح بالای خوانندگانی ( بخوانيد روضه خوان های مقيم لوس انجلس ) از قبيل معين و ... می داد تا شايد افراد کم اطلاع تری مثل من، از اين چشمه جوشان موزيک هم بهره ای ببريم . از اين گنجينه موزيک ايرونی که ظاهرا باعث افتخار و آبروی موزيک ايرونی در سطح جهان شده !!! جناب صفا لطفی هم به بنده کرده و با القاب " برادر مخلص و بسيجی ! " قصد نصيحت داره ! ببين دوست لوس آنجلسی ! شايد تقصير از توهم نباشه .موزيک بهتر نشنيدی که بتونی تفاوت ها رو تشخيص بدهی. راستی شما اصلا تفاوت بين موسيقی و عربده کشی بدون قافيه رو می دونی؟ مطمئن باش اگر من مراسم عروسی ايرونی داشته باشم از آهنگهای گروه مصدق استفاده نخو اهم کرد ولی آهنگ هائی مثل " تو يا قندی يا نباتی ، شکلاتی ،شکلاتی ! قند و نباتی " هم ارزونی شما موزيک دوستان !!!. کاشکی اين رحم و لطف رو به موزيک و موسيقی ايرونی می کرديد که اين مزخرفات بی پايه که 90% بدون اصول اوليه موسيقی و پايين تر از حداقل استاندارهای موسيقی است رو به اسم موسيقی ايرونی خراب نمی کرديد . وارد بحث موسيقی نميشم چون فاصله کارهای هنری بنان ،مرضيه ، دلکش ، شهرام ناظری و ...و ...و .... با اون جفنگياتی مثل آهنگ ناله دار " نازی جون ! " " کفتر کاکل بسر " و يکی ديگه که به تازگی شنيدم " مردکی بد صدا با ناله التماس می کنه که " پرچم ايران رو می خوام و ... " ! ( که لابد داره دور از چشم من موسيقی ايرونی رو در دنيا معروف می کنه ! ) قابل مقايسه نيستند .فقط با کمی آشنائی با موسيقی به راحتی ميشه آهنگ های درجه 8 ايرونی رو از موسيقی معمولی و خوب و يادر حد عالی تشخيص داد . بنده هم می دونم که موزيک به " مود " اون لحظه آدم بستگی داره ولی با شنيدن اين خزعبلات که حداقل خواننده خوش صدا و يا لااقل نت های گوش نوازی هم ندارند ، به نوعی توهين به شعور " شنونده " موزيک دوست هست . گويا تعبير شما از اين نوع موسيقی بدينگونه هست : همين خوانندگان ساکن در "لس آنجلس" که از بهترين و مدرنترين استوديو های ضبط و بهترين و مجهز ترين آلات موسيقی در جهان برخورداره, نام ايران و موسيقی رو زنده نگه داشته اند. از همين لس آنجلسی که تا اسمش مياد کک به جون بعضی می افته... اين هنرمندان رانده شده از وطن همّت کرده اند و با ادامه فعاليت در اين شهر بزرگ نام ايران رو زنده نگه داشتند." اتفاقا يکی از مسائل مورد بحث هم همين جاست شرم بر کسانی که با وجود استفاده از " بهترين و مجهز ترين آلات موسيقی " گند ترين و سطحی ترين کار رو ارائه می دهند و تازه انگار از مردم ايران طلبکار هم هستند ! اين مثلا هنرمندان !!! مورد علاقه شما که در طی 25 سال اخير به زندگی انگلی خودشان در خارج از ايران ادامه داده اند و اگر جامعه ايرونی نباشه بايد از گرسنگی بميرند . چرا هرگز کاری برای مردم در بند و اسير کشوری " که دائم با ناله برا ی پرچمش و سی و سی پل اش و شبهای شيراز و تهرا ن ، هوای گرم آبادان ، دريا کنار و يلاها ش و .... فرياد سر می دهند، کاری انچام نمی هند ؟ گويا شما اين مسائل را نمی فهميد و يا شايد برای کمی بيشتر در ديسکوئی خوش بودن و با صدای گوشخراشی بالا پايئن پريدن حاضريد موسيقی را فدای " ابتذال هنری " بکنيد . البته سليقه موسيقی بسيار شخصی است و هر کسی بنا به سليقه اش نوع و سبکی رو گوش ميده . ولی نمی توان از کوچه ای که بوی گند و کثافت همه جا ی اون رو گرفته رد شد ( اکثر تلوزيونهای خارج از کشوری ، موزيکهای بی معنی و شعر های بند تنبانی و ...) و ليستی از خوش بو ترين عطر های دنيا رو رديف کرد ! بهتر ه که اين مثلا هنرمندان لااقل منت " معرفی موزيک ايرونی به جهان رو " به گردن ملت ايران و بقيه نگذاريد که دَرد بی دَردی بد دَردی است ! و به قول مولانا : درد بی دردی علاجش آتش است !
پی نويس : من درصد بسيار کمی از هنرمندان خارج از کشور که واقعا " هنر مند " هستند رو استثنا میکنم و برای کارهای هنری اونها ارز ش قائل هستم . حتی اگر با سليقه من جور نباشند .اکثر اين آهنگ های مشعشع ايرونی رو در راديو های خبری اينترنتی شنيدم !

اين مطلب رو چندی پيش در مورد اين ناله های لوس آنجلسی ها نوشته بودم

Tuesday, February 01, 2005

صد تا کار عقب افتاده دارم ...چند روزی هست که دست و دلم به هيچ کار ی نميره ...حتی استخر رفتن صبحهای زود هم مثل وظيفه انجام میدم ... حسابی دلگيرم ...نمی تونم توی کدوم نقطه از زندگی ام ايستاده ام ...فقط میدونم پارتی عالی پنجشنبه شب ( تولد يکی از بهترين دوستانم ) و 4 تا بطری شامپاينی که تا ساعت 7 صبح جمعه در حال سر کشيدن بودم هم فقط همون يک روز حالم رو جا آوردند ... حتی مهمونی روز شنبه که خيلی از دوستان خوب قديمی رو ديدم هم اثر مثبتی نگذاشت ... ناهار دستجمعی يکشنبه Pub Lunch توی اون پاپ شيک ، با اونهمه شلوغ بازی که ياد دوران دانشگاه افتاده بوديم هم انگار فقط محدود به همون چند ساعت بود ... يک جوری همه چيز بهم ذهن کجی می کنه ! می دونم هوای خانهِ دل ، دلگير ميشه گاهی ولی اين دفعه از گاهی گذشته ! ... و... اين هم بگذرد ، يعنی اميد دارم که زود بگذره ...